فریب
یکی گفت سلاح آر اینجا ستیز است
گفتم دلاور رسم ما تنها گریز است
انسان روا نیست فرار سقط جنین است
چه توان کرد عقیدم این چنین است
انسان را تفکر قابل به کیش است
ولی بر من نظر در کار خویش است
انسان زِ لجبازی اسیر است
لجاجت نزد من حکم امیر است
انسان را به شکار هر دم کمین است
نه شکارچی که خود روی زین است
انسان را به ندامت چه سود است
برای من پشیمانی چو دود است
انسان به خدا سوگند این سقوط است
بالکی هست معیارش بلوط است
انسان بیا خدا دنبال جیغ است
حرفش نزن مدتی از ما دریغ است
انسان بجنگ دنیا رقیب است
از ساده گی گویی بدان دنیا فریب است