سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچ و پوچ

صفحه خانگی پارسی یار درباره

رضاست نامم

بو سه ی عشق مانده در نگاهم
تا به کی رو بر نمی گردانه ماهم
افسوس به این احساس پاکم
که آلوده شد از نفرت یارم
تا زمان مرگ با این عشق بمانم
شاید که رسی روزی به دادم
تا توانستی بد کردی به حالم
از این بدتر کنی گِله ندارم
چرا بینم تو را هر شب به خوابم؟
تو ندانی! دوستت دارم جوابم
چه شد آخر من اینگونه به دامم
کاش کور بودم نمی دادم دلم را به نگاهم
در نبودت زندگی سَر شد ز ماتم
با خیالت زنده ام گرنه به بادم
دیوانه شدم در پی راه نجاتم
چند سالیست توهم کرده احاطم
فکرت چو خوره افتاده به جونم
مرا باش در این قلب سیَه دنبال نورم
نکنم مهرت گدایی ، حتی به زورم
روزی تو فریادم کنی آن موقع دورم
در هیچ زن نِشانی زان پَری اَم ندیدم
یا تو بی نشانی یا بنده بی نویدم
بگزار همه بدانند عاشقم رضاست نامم
زیرا که همچو طوقی نشستی رویِ بامم