شهوت
چِشمانَم حَریص استُ سیرایی نیست
هَرچه می بینَم به جایِ سودِ کَم کافی نیست
شَهوَت چِه صِدایی بَر دِلَم می شِکَنََد
هَمچو نِی نَوازی در دِلِ تاریکیست
هرچه به این دَرُ آن دَر می زَنَم راهی نیست
این رَه که رَوَم جُز به نِجاسَت پایانی نیست
کاش قَبل از این گُناه ، باوَر می کَردَم که لِذَتَش جاری نیست
یِک لَحظه زِ کِیف استُ مابَقی اَش جُز خاری نیست
این حِس در وجودِ مَن و تو خالی نیست
که بِمانی شَرم سار نَزدِ خُدا
بِینِ مَن و حِیوان که دِگَر جایی نیست
این هَم نا گُفته نَمانَد،به شِیطانِ خَبیث
کین نُقطه ضَعفی که گِرِفتی کَم از عالی نیست
این زَجر در دِلِ هیچ کَس بی زاری نیست
این وُجدان دَردِ مَن اَم کاری نیست
آخَر این گنَه فانی نیست