سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچ و پوچ

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آفرینش

سرشار  ز عشقم و اینبار به اوست

اوست که آشنایم بکرد و فرارم ز اوست

من یکباره نشستم در این خاک

خاک است در آخر که همدمم اوست

گر اگر مرگ سعادت داشتم روزی

روزی باشد آن روز که هم صحبتم اوست

بهشت و فرشته نخواهم همی

همی جهنمم کافیست چو از آنه اوست

حکمت نفهمیدم چه دارد مبنا

مبنا بباشدش فقط چو آرزویم اوست

هر که سالیست نشسته است در این خلق

خلق همان ما ایم که منتظره اوست

بر درِ قسمت که دارد کلید

کلید نخواهید که در بستن کار اوست

چو بر در نشینیم و ناله کنیم فریاد

فریاد خداوندا که خدایم اوست

همانگه ز خلقت بماند عجب

عجب که من خالقم و خدایش اوست

در اگر بسته نباشد که خواهد خدا

خدا پس دگر ما ایم و فرمانبردار اوست