هوسِ عشق
هَوس از عشق غیر عاشق مگو چو گِدا بدانند
ماسه ی ساحل به دریا نزدیک شِن ها شِنا بدانند
زیان بر هوس و عشق چه زیبان رِندان رِبا بدانند
چشمو جسم درهم مهرو فکر برهم ابلهان زِنا بدانند
هوس و عشق آیینه ی یکدیگرند نامشان اِزا بدانند
هوس و عشق سایه ی همدیگرند میانشان مِرا بدانند
عاشقِ هوس شوی سیر نگردی کافران شِتا بدانند
هوسِ عشق شوی عاشق بگردی عارفان سِتا بدانند
آیینی درهم برهم اند اینان همگان چِرا بدانند
عاشقت بود که هوسش پنداشتی چو اِبا بدانند
هوسش بود که عاشقت کرد چو سِزا بدانند
فریاد است هوس حیف که بی صِدا بدانند
زمزمه است عشق حیف که بی نِدا بدانند
حسرت و اندوهند هر دو عاشقان رِضا بدانند